معنی مطرود کردن - جستجوی لغت در جدول جو
مطرود کردن
کنارگذاشتن، طرد کردن، راندن
ادامه...
کنارگذاشتن، طرد کردن، راندن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر پدرود کردن
پدرود کردن
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
ادامه...
خداحافظی کردن وداع کردن ترک کردن بدرود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر آورود کردن
آورود کردن
آورید کردن ارودکردن روده کردن
ادامه...
آورید کردن ارودکردن روده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بدرود کردن
بدرود کردن
وداع گفتن ترک کردن
ادامه...
وداع گفتن ترک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مجروح کردن
مجروح کردن
خسته کردن، زخم بودن
ادامه...
خسته کردن، زخم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
محروم کردن
اپخشاییدن زینیتن ز بهراندن بی بهره کردن محروم داشتن: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد. (حافظ)
ادامه...
اپخشاییدن زینیتن ز بهراندن بی بهره کردن محروم داشتن: ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
محرور کردن
گرم کردن، گرم مزاج کردن: و آتش لعل او به دی نه شگفت گر مزاج هوا کند محرور. (مسعود سعد)
ادامه...
گرم کردن، گرم مزاج کردن: و آتش لعل او به دی نه شگفت گر مزاج هوا کند محرور. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
مردود کردن
مولیده کردن، بازگردانیدن بازگردانیدن، رد کردن طرد کردن، در امتحان قبول نکردن
ادامه...
مولیده کردن، بازگردانیدن بازگردانیدن، رد کردن طرد کردن، در امتحان قبول نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
مدروس کردن
ور انداختن، کهنه کردن فرسودن، ناپدید کردن کهنه کردن، فرسوده ساختن، ناپدید کردن
ادامه...
ور انداختن، کهنه کردن فرسودن، ناپدید کردن کهنه کردن، فرسوده ساختن، ناپدید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مرطوب کردن
مرطوب کردن
نم زدن تر کردن
ادامه...
نم زدن تر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مغرور کردن
مغرور کردن
فریب دادن، خود خواه کردن گول زدن فریفتن، متکبر کردن: (الا ای یوسف مصری، که کردت سلطنت - پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی ک) (حافظ. 307)
ادامه...
فریب دادن، خود خواه کردن گول زدن فریفتن، متکبر کردن: (الا ای یوسف مصری، که کردت سلطنت - پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی ک) (حافظ. 307)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مفروز کردن
مفروز کردن
پخشیده کردن، جدا کردن جدا کردن، تحدید حدود کردن (ملک)
ادامه...
پخشیده کردن، جدا کردن جدا کردن، تحدید حدود کردن (ملک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مقرون کردن
مقرون کردن
نزدیک کردن بهم پیوستن
ادامه...
نزدیک کردن بهم پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر مشروب کردن
مشروب کردن
((~. کَ دَ))
آب دادن
ادامه...
آب دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویر محدود کردن
محدود کردن
در تنگنا گذاشتن
ادامه...
در تنگنا گذاشتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر مرطوب کردن
مرطوب کردن
Dampen, Moisten
ادامه...
Dampen, Moisten
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر مسدود کردن
مسدود کردن
Barricade, Block
ادامه...
Barricade, Block
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
Deprive, Dispossess, Disqualify, Exclude, Relegate
ادامه...
Deprive, Dispossess, Disqualify, Exclude, Relegate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر محدود کردن
محدود کردن
Confine, Constrict, Curb, Hamper, Limit, Restrain, Restrict, Stunt
ادامه...
Confine, Constrict, Curb, Hamper, Limit, Restrain, Restrict, Stunt
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر مرطوب کردن
مرطوب کردن
مَرطوب کَردَن
увлажнять
ادامه...
увлажнять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر مسدود کردن
مسدود کردن
مَسدود کَردَن
баррикадировать , блокировать
ادامه...
баррикадировать , блокировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر محدود کردن
محدود کردن
مَحدود کَردَن
ограничивать , сужать , сдерживать , препятствовать , задерживать
ادامه...
ограничивать , сужать , сдерживать , препятствовать , задерживать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر مرطوب کردن
مرطوب کردن
مَرطوب کَردَن
nawilżać
ادامه...
nawilżać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر مسدود کردن
مسدود کردن
مَسدود کَردَن
barrikadować, blokować
ادامه...
barrikadować, blokować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر محدود کردن
محدود کردن
مَحدود کَردَن
ograniczać, zwężać, powstrzymywać, utrudniać, hamować
ادامه...
ograniczać, zwężać, powstrzymywać, utrudniać, hamować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
pozbawić, pozbawiać, zdyskwalifikować, wykluczać, relegować
ادامه...
pozbawić, pozbawiać, zdyskwalifikować, wykluczać, relegować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر محدود کردن
محدود کردن
مَحدود کَردَن
einschränken, einengen, bremsen, behindern, begrenzen, zurückhalten, hemmen
ادامه...
einschränken, einengen, bremsen, behindern, begrenzen, zurückhalten, hemmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
entziehen, enteignen, disqualifizieren, ausschließen, relegieren
ادامه...
entziehen, enteignen, disqualifizieren, ausschließen, relegieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر مرطوب کردن
مرطوب کردن
مَرطوب کَردَن
dämpfen, befeuchten
ادامه...
dämpfen, befeuchten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر مسدود کردن
مسدود کردن
مَسدود کَردَن
verbarrikadieren, blockieren
ادامه...
verbarrikadieren, blockieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر مرطوب کردن
مرطوب کردن
مَرطوب کَردَن
umedecer
ادامه...
umedecer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر مسدود کردن
مسدود کردن
مَسدود کَردَن
barricadar, bloquear
ادامه...
barricadar, bloquear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر محدود کردن
محدود کردن
مَحدود کَردَن
confinar, constritar, conter, dificultar, limitar, restringir
ادامه...
confinar, constritar, conter, dificultar, limitar, restringir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
privar, desapossar, desqualificar, excluir, relegar
ادامه...
privar, desapossar, desqualificar, excluir, relegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر محروم کردن
محروم کردن
مَحروم کَردَن
лишать , лишать , дисквалифицировать , исключать , понижать
ادامه...
лишать , лишать , дисквалифицировать , исключать , понижать
دیکشنری فارسی به روسی